+حدودای ساعت شش بعدظهر بود که کل کتاب و کاغذ های نکات پخش شده اطرافم زدم کنار ،گفتم بَسه،ذهنم قفل شده بود؛توان نداشنم واسه خوندن.استرس و دلشوره بدی حال درونیم اذیت میکرد  ،دوش آب گرم میتونست معجزه گر حالم باشه ،ولی کارساز نبود.

توقعی نداشتم اما عجیب چشم انتظار پیام از سمت  چند نفر بودم و دریغ از یک پیام.ولی پیام استاد  م و آرزوی موفقیتش عجیب سوپرایزم کرد ^.^ و همینطور تماس پشتیبان واینکه متوجه شدم بیادمِ .

معجزه گر بیقراری دلم خدا بود،   بیش از هرچی دردل و  حرف زدن  با خدا آرومم میکرد ،وضو گرفتم ،چادر گل دار آبیم سرم کردم ،دورکعت نماز خوندم و اشک .نمیدونم اشکها از کجا بود،ولی با بغض تمام حرفامو به خدا گفتم و فقط از خودش کمک خواستم،واسه روز جمعه ای که واسم  خیلی مهم بود.

وسایلم آماده کردم و زودتر از هرزمانی خوابیدم اما چه خوابی.

مغزم شده بود آونگ ساعت ،مداوم بیدار میشدم و دوباره به خواب .

صبح قبل از صدای آلارم‌گوشی بیدار شدم ،تاریکی مطلق بود، داشتم بساط میز صبحونه را میچیدم ،که بابا  کنار میز بود گفت بیدار شدی، صبحونه ات کامل بخور واسه آزمونت.

داشتم سلام  صبح بخیر به بابا میگفتم  که مامان هم همون موقع بیدار شده بود ،  از اتاق داشت میومد سمت سالن .

صبحونه خوردیم ،نمازم خوندم ، آماده شدم ، تاکسی که شب قبل بابا هماهنگ کرده بود سر تایم اومد دنبالم ،قرآنِ به دست مامان بوسیدم و رفتم سمت حوزه آزمون.

آروم بودم آرومتر از دیروز،خبری از حال بد  شب قبل نداشتم ،مسیر و حوزه امتحان مثل پارسال بود و همه چی انگار تکرار ۳۶۵ روز قبل،همون دانشگاه،همون مسیر ،همون چهره ها.

کیفم تحویل باجه امانات دادم و رفتم سمت حوزه امتحان.

صندلی خودمُ پیدا کردم و هنوز ننشسته بودم که دختر صندلی کنار ازم سوال پرسید:آماده ای؟

  گفتم بله ،قبل ازاینکه من حرفی بزنم گفت من هم خودم آماده میبینم اما استرس دارم.

،همین سوال شد بهونه واسه حرف زدنمون  تا دقیقه های قبل شروع آزمون.

ازم شمارم خواست واسه راهنمایی کردنش ، بهش دادم، داخل جعبه عینکش نوشت و به قول خودش اونقدر باهم مچ شدیم انگار صد سال باهم دوستیم :)

 

+ازخودم راضیم اما نتیجه دست خداس و راضیم به رضای خدا.پاسخنامه پیشنهادی چک نمیکنم و الان فقط به آزمون بعدی فکر میکنم.

 

+کیفمُ که تحویل گرفتم ،گوشی روشن کردم ۸ بار بهم زنگ زده بود،خواستم زنگ بزنم خودش تماس گرفت و پرسید کجایی؟ گفتم دانشکده،گفت اومدی بیرون بیا سمت راست  اونجا منتظرتم،آخه چند روز قبل از آزمون بهم گفته بود بعد آزمون همدیگر را ببینیم.

 

+ممنون از همه شما دوستای خوبم که قبل ،بعد آزمون  جویای حالم و چگونگی امتحانم شدین*.*

 

+یادداشت شماره ۴۳


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها