شب تلخ برای من بللخره صبح شد ،شبی که برای اولین بار دمنوش واسه  بی قراری هام مرهم  نبود ،و نصف قرص آرام  بخش  شد بهونه خوابم .

شب تلخی که گریه های زیادش ،منو به دکتر کشوند .

شب تلخی که کاش مثل کابوس بود.

شب تلخی که شاید بشه نقطه شروع جدید واسه من ولی در حال حاضر دوست دارم دیروز پاک بشه  از ذهنم.

خواستم وبلاگم حذف کنم ،شاید اینکارا انجام بدم ،ولی نخواستم بی خبر برم .‌‌

شایدم ناراحتیم ته نشین بشه و روزای  آتی باعث بشه  حذف نکنم.

ولی اگه اومدین و دیدین دیگه نیستم  از من دلگیر نشید.

دوستتون دارم رفقای روشن و خاموش ،قدیمی و جدید وبم.

 


مشخصات

آخرین جستجو ها